نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 24 مهر 1392برچسب:, توسط asma |

از همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان آدم
زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید
آدمیت مرد
گرچه آدم زنده بود
از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بود
بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب
گشت و گشت
قرنها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغ
آدمیت برنگشت
قرن ما
روزگار مرگ انسانیت است...

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 3 شهريور 1392برچسب:زن,مرد,آدم, توسط asma |
اشتباه نکنید لطفا...

فقط اولین مرد آدم بود... اونم ک یکی میگه بود یکی میگه نبود...

و اما جنس ناب زن! که اولین احسنت خدا را شامل شد...

دخترا نه دست، نه هورا! خیلی هم بی تفاوت!چشمک^_~



 
 
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 10 تير 1392برچسب:, توسط asma |

 

 

 

حس قشنگیه
یکی نگرانت باشه..
یکی بترسه از اینکه یه روز از دستت بده.
سعی کنه ناراحتت نکنه،
حس قشنگیه …
وقتی ازش جدا میشی:اس ام اس بده
عزیز دلم رسید؟
قشنگه: یهو بغلت کنه،
یهو . . . تو ی جمع .. در گوشت بگه دوست دارم!
بگه که حواسم بهت هست.
حس قشنگیه ازت حمایت کنه …


فروشگاه خرید اینترنتی

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:, توسط asma |

می روی و من فقط نگاهت میکنم...

تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم...

بی تو یک عمر فرصت برای گریستن دارم،اما برای تماشای تو همین یک لحظه باقی

است...

فروشگاه خرید اینترنتی

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 19 خرداد 1392برچسب:من,تو, توسط asma |

من به مدرسه میرفتم تا درس بخوانم

تو به مدرسه میرفتی چون به تو گفته بودند تو باید دکتر شوی

او هم به مدرسه میرفت اما نمی دانست چرا...

من پول تو جیبی ام را هفتگی از پدرم میگرفتم

تو پول تو جیبی نمیگرفتی،همیشه پول در خانه ی شما دم دست بود

و او هر روز بعد از مدرسه کنار خیابان آدامس می فروخت...

معلم گفته بود انشا بنویسید و موضوع این بود:علم بهتر است یا ثروت؟

من نوشته بودم علم بهتر است؛مادرم میگفت با علم می توان به ثروت رسید...

تو نوشته بودی علم بهتر است؛شاید پدرت گفته بود تو از ثروت بی نیازی

اما او انشا ننوشته بود...برگه ی او سفید بود؛خودکارش روز قبل تمام شده بود...

معلم آن روز او را تنبیه کرد

بقیه ی بچه ها به او خندیدند...

هیچکس نفهمید که او چقدر احساس حقارت کرد...

شاید معلم هم نمی دانست ثروت و علم گاهی به هم گره میخورند؛گاهی نمی شود بی ثروت

از علم چیزی نوشت...

من در خانه ای بزرگ میشدم که بهار توی حیاطش بوی پیچ امین الدوله می آمد

تو در خانه ای بزرگ میشدی که شبها در آن بوی دسته گل هایی میپیچید که پدرت برای مادرت

می خرید

و او در خانه ای بزرگ میشد که دیوارش بوی سیگار و تریاکی را میداد که پدرش می کشید...

سال های آخر دبیرستان بود،باید آماده می شدیم برای ساختن آینده...

من باید بیشتر درس میخواندم؛به دنبال کلاس های تقویتی بودم

تو تحصیل در دانشگاه های خارج از کشور برایت آینده ی بهتری را رقم میزد...

اما او نه انگیزه داشت و نه پول...درس را رها کرد،دنبال کار می گشت

روزنامه چاپ شده بود،هرکس دنبال چیزی در روزنامه می گشت...

من رفته بودم روزنامه بخرم که اسمم را درصفحه ی قبولی های کنکور جستجو کنم

تو رفتی روزنامه بخری تا دنبال آگهی اعزام دانشجو به خارج از کشور باشی

اما او نامش در روزنامه بود چون روز قبل در یک نزاع خیابانی کسی را کشته بود!

من آن روز خوشحال تر از آن بودم که بخواهم به این فکر کنم کسی،کسی را کشته است

تو هم آن روز مثل همیشه بعد از دیدن عکس های روزنامه آن را به کناری انداختی

اما او آنجا بود،دربین صفحات روزنامه...

برای اولین با در زندگی اش این همه به او توجه شده بود...

چند سال گذشت و وقت گرفتن نتایج بود

من منتظر گرفتن مدرک دانشگاهی ام بودم...

تو میخواستی با مدرک پزشکی ات برگردی؛همان آرزوی دیرینه ی پدرت...

اما او هر روز منتظر شنیدن صدور حکم اعدامش بود...

وقت قضاوت بود؛جامعه ی ما همیشه قضاوت میکند...

من خوشحال بودم که مرا تحسین میکنند

تو به خود می بالیدی که جامعه ات به تو افتخار میکند

و او شرمسار بود که سرزنش و نفرینش میکنند.

زندگی ادامه دارد،هیچگاه پایان نمیگیرد

من موفقم می گویم نتیجه ی تلاش خودم است...

تو خیلی موفقی میگویی نتیجه ی پشتکار خودت است...

و اما او زیر مشتی خاک است...مردم می گویند:مقصر خودش است...

من؛تو،او...

هیچگاه در کنار هم نبودیم...

هیچگاه یکدیگر را نشناختیم...

اما من و تو اگر جای او بودیم آخر داستان چگونه بود؟!!...

نوشته شده در تاريخ شنبه 12 اسفند 1391برچسب:مدل ایرانی,عکس مدل ایرانی, توسط asma |

اینم یه عکس از صبا تاجیک مدل زیبای ایرانی معروف به آنجلینا جولی...شبیه عروسکه

البته به نظر من دیگه خیلی غیر طبیعیه،نظر شما چیه؟؟؟

 

عكس

بقیه عکسها در ادامه مطلب...



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:الگوی شما در زندگی,, توسط asma |

سلام دوستان عزیز

این اولین پستمه به نظر خودم جالب بود،امیدوارم شما هم خوشتون بیاد...

 

 

تحقیقات اخیر دانشمندان حاکی از آن است که مغز انسان از روابط ریاضی برای ذخیره علایق و احساسات استفاده می کند. بدون نگاه کردن به جواب ها این تست را انجام دهید.

1- یک عدد از ۱ تا ۹ انتخاب کنید.

۲- آنرا در عدد ۳ ضرب کنید.

۳- حاصل را بعلاوه ۳ کنید.

۴- دوباره حاصل را در ۳ ضرب کنید.

۵-یک عدد ۲ یا ۳ رقمی بدست آورده اید.

۶-ارقام عدد خود را با هم جمع کنید (مثلا اگر عددتان ۵۲ است ۵ را با ۲ جمع کنید)

 

حالا با توجه به عدد بدست آمده و لیست زیر ، ببینید الگوی شما در زندگیتان کیست.

۱- انیشتین

۲- نلسون ماندلا

۳- جاکوب زوما

۴- محمد علی کلی

۵- تام کروز

۶- بیل گیتس

۷- گاندی

۸- براد پیت

۹- غضنفر

۱۰-باراک اوباما

 

اون یه تاثیر خاصی روی مردم داره ...

یه روز هم تو می تونی مثل اون بشی ....

باور کن !

اوه راستی ...

اینقدر عددهای متفاوت رو هی امتحان نکن ....

ظاهرا اون الگوی زندگی توست..

 

نظر فراموش نشه...

 

صفحه قبل 1 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.